نویسنده : سلطان علی نایبی
علامه طباطبایی در سوره هود ذیل آیه 51 «یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ (هود،51).» بیان می دارند: فطرت خداوند همان نیرویی است که خدا در آدمی جایگزین کرده که شخص بوسیله آن معرفت، ایمان می آورد و همین است که در آیه «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه(زمر،38) » بدان اشاره شده است.(المیزان،ج10،ص 310). اما در آیه شریفه که می فرماید:« وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا(نحل،78)» نظر علامه این عدم علم انسان هنگام تولّد مرتبط به علوم حصولی است نه علوم حضوری(المیزان،ج12،ص 431.) همچنین ایشان به شناخت «عقلی» و «فکری» که از نوع «علوم حصولی» هستند نیز توجه کرده اند و همه قوه مدرکه را در علوم حصولی به «حواس» خلاصه نکرده اند و ذیل آیه شریفه مذکوره که می فرماید: « وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ (نحل 78)»بیان می دارند که قرآن کریم در این آیه حس و فؤاد را نام برده که هریک مبدأ و سرچشمه یک نوع معرفت اند؛زیرا مبدأ تصورات آدمی «حس» است و مهم ترین حس ها «حس بینایی وشنوایی» است و از سویی مبدا فکر انسان نیز «فؤاد» است.( همان) ایشان در ذیل آیات مختلف که در این بحث نمی گنجد به این نکته اشاره فرموده اند که نمی توان تمام مدرکات انسان را به «حس» خلاصه کرد.
اما در اندیشه «هابز» هیچ ادراکی به جز حس وجود ندارد و تنها قوای شناختی و معرفتی انسان به حواس خلاصه می گردد: « از آن جا که هر آن چه ما تصور می کنیم خواه کلاً یا جزئاً نخست به واسطه حس دریافت شده است،آدمی نمی تواند هیچ اندیشه ای از چیزی داشته باشد که موضوع حس نباشد.(هابز،۱۳۸۹، ص ۸۸-۸۹) » او به همین دلیل منکر وجود خداست:«هرچیزی را که ما تصور می کنیم متناهی است.بنابراین هیچ صورت ذهنی یا تصوری از آن چه ما «نامتناهی» می خوانیم وجود ندارد.هیچ انسانی نمی تواند در ذهن خود تصوری با ابعادی نامتناهی داشته باشد،وقتی ما می گوییم چیزی «نامتناهی» است تنها این معنا را می رسانیم که ما قادر به تصور نهایت و حدود آن چیز نیستیم، زیرا تصوری از آن چیز نداریم بلکه تنها ناتوانایی خودمان را تصور می کنیم. وبنابراین ما نام خداوند را نه به آن خاطر به کار می بریم که بتوانیم او را تصور کنیم بلکه به منظور تکریم و تعظیم او به کار می بریم» (همان).
نظر حضرت علامه طباطبایی ره کاملاً نظری برتر است ،از آنجا که قلمرو حواس انسان ها محدود است.این محدودیت ادراک سبب محدودیت وجود نمی شود ای چه بسا موجودی چون حضرت حق که به سبب محدودیت ادراک بشری نتوان به کنه آن رسید ،اما وجود داشته باشد بلکه وجود برتر هم باشد.حتی خود غربی ها امروز مکتب پوزوتویستی و علم گرایی محض که تجربه را اول و آخر هر علمی می دانند راقبول ندارند و آن را نقد می کنند.